ص 229 (پس از جنگ صفین و نهروان، در سال 37-هجرى مردم را براى سرکوبى معاویه فراخواند، سکوت کردند. فرمود شما را چه شده، آیا لال هستید گروهى گفتند اى امیر المؤمنین، اگر تو حرکت کنى با تو حرکت مى کنیم). 1-علل نکوهش کوفیان. شما را چه مى شود هرگز ره رستگارى نپویید و به راه عدل هدایت نگردید آیا در چنین شرایطى سزاوار است که من از شهر خارج شوم هم اکنون باید مردى از شما که من از شجاعت و دلاورى او راضى و به او اطمینان داشته باشم، به سوى دشمن کوچ کند. 2-مسئولیّت هاى رهبرى و براى من سزاوار نیست که لشکر و شهر و بیت المال و جمع آورى خراج و قضاوت بین مسلمانان، و گرفتن حقوق درخواست کنندگان را رها سازم، آنگاه با دسته اى بیرون روم، و به دنبال دسته اى به راه افتم، و چونان تیر نتراشیده در جعبه اى خالى به این سو و آن سو سرگردان شوم من چونان محور سنگ آسیاب، باید بر جاى خود استوار بمانم تا همه امور کشور، پیرامون من و به وسیله من به گردش در آید، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زیرین آن فرو ریزد به حقّ خدا سوگند که این پیشنهاد بدى است به خدا سوگند اگر امیدوارى به شهادت در راه خدا را نداشتم، پاى در رکاب کرده از میان شما مى رفتم، و شما را نمى طلبیدم چندان که باد شمال و جنوب مى وزد، زیرا شما بسیار طعنه زن، عیب جو، رویگردان از حق، و پر مکر و حیله اید. ما دام که افکار شما پراکنده است فراوانى تعداد شما سودى ندارد، من شما را به راه روشنى بردم که جز هلاک خواهان، هلاک نگردند، آن کس که استقامت کرد به سوى بهشت شتافت و آن کس که لغزید در آتش سرنگون شد.