ص 597 (نامه به شهرهاى دور براى روشن ساختن حوادث صفین) آغاز کار چنین بود که ما با مردم شام دیدار کردیم، که در ظاهر پروردگار ما یکى، و پیامبر ما یکى، و دعوت ما در اسلام یکى بود، و در ایمان به خدا و تصدیق کردن پیامبرش، هیچ کدام از ما بر دیگرى برترى نداشت، و با هم وحدت داشتیم جز در خون عثمان که ما از آن بر کناریم. پس به آنان گفتیم: بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ، و آرام کردن مردم، به چاره جویى و درمان بپردازیم، تا کار مسلمانان استوار شود، و به وحدت برسند، و ما براى اجراى عدالت نیرومند شویم. امّا شامیان پاسخ دادند: «چاره اى جز جنگ نداریم» پس (از پیشنهاد حق ما) سرباز زدند، و جنگ در گرفت، و تداوم یافت، و آتش آن زبانه کشید. پس آنگاه که دندان جنگ در ما و آنان فرو رفت، و چنگال آن سخت کارگر افتاد، به دعوت ما (صلح و گفتگو) گردن نهادند، و بر آنچه آنان را خواندیم، پاسخ دادند. ما هم به درخواست آنان پاسخ دادیم، و آنچه را خواستند زود پذیرفتیم، تا حجّت را بر آنان تمام کنیم، و راه عذر خواهى را ببندیم. آنگاه آن که بر پیمان خود استوار ماند، از هلاکت نجات یافت، و آن کس که در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهى بر جان او کشید، و بلاى تیره روزى گرد سرش گردانید.