نمایش نهج البلاغه - نامه : 31 - وصیتی است از آن حضرت به امام حسن مجتبی علیهما السلام


نامه : 31 - وصیتی است از آن حضرت به امام حسن مجتبی علیهما السلام
ترجمه : علامه جعفری

وصیتی است از آن حضرت (علیه السلام):
 به فرزندش (حسن بن علی) (علیه السلام)، این وصیت را در موقع مراجعت از (صفین) در (حاضرین) مرقوم فرموده است.
 این یک وصیت است از پدری رو به فنا، معترف به قرار گرفتنش در جویبار زمان، پدری عمر پشت سر گذاشته، تن بر تحولات دنیا داده، در منزلگه های مردگان آرمیده که فردا از آنجا کوچ خواهد کرد، به فرزندی که چیزی را آرزو می کند که آن را نخواهد یافت.
 (وصیت کننده انسانی است) رهرو راه از بین رفتگان، نشانه گاه بیماری ها و گروگان روزگاران، هدف ناگواری ها و بنده دنیا و سوداگر فریبنده ها، وامدار زوال و فنا، در بند اسارت مرگ و هم پیمان اندوه ها و همدم غصه ها و نشانه های آفات و زمین خورده شهوات و جانشین مردگان.

پس از حمد و ثنای خداوندی، قطعی است در آنچه که از پست کردن دنیا بر من و سرکشی روزگار از من و روی آوردن آخرت به سوی من به دست آوردم (آگاه شدم) مرا از توجه به وضع غیر خویشتن و اهمیت دادن به سوای خودم مانع می گردد.
 به آن جهت که اهتمام به حال خویشتن در برابر احوال دیگران مرا به خود اختصاص داد، نظرم را برگرداند و از هوای نفسم منصرف ساخت، و موقعیت خالص وجودم را بر من روشن نمود، در نتیجه مرا به جدیتی کشاند که بازی در آن راهی ندارد و به صدقی فرا خواند که دروغ با آن درنیامیزد.
 من تو را پاره ای از خود بلکه همه موجودیت خود یافتم، تا آنجا که اگر چیزی به تو اصابت کند گویی به من اصابت نموده است و اگر مرگ سراغ تو را گیرد، گویی به سراغ من آمده است و درباره امور زندگی تو همان اهتمام برای من لازم است که به امور حیات نفس خویشتن دارم.
 پس این نامه را برای تایید زندگی سعادتمندانه تو نوشتم، چه بمانم و چه از این دنیا رحلت نمایم.

فرزندم، من تو را توصیه می کنم به تقوای الهی و الزام به امر او و آباد ساختن قلب خود با ذکر او و چنگ زدن به طناب او و کدامین رشته، اطمینان بخش تر است از رشته میان تو و خدا اگر آن را بگیری.

قلبت را با موعظه زنده بدار و نفست را با اعراض از مزخرفات دنیا مهار کن و با یقین تقویت نما و با حکمت منور ساز و با ذکر مرگ خوارش کن و به اقرار به زوال و فنا وادارش کن و آن را به ناگواری های دنیا بینا ساز و از هجوم سخت روزگاران و زشتی دگرگونی شب و روزها بترسان.
 اخبار گذشتگان را بر قلب خود عرضه کن و آنچه را که به گذشتگان پیش از تو اصابت کرده است یادآور باش و در سرزمین ها و خانه ها و آثار آنان سیر و سیاحت کن.
 پس بنگر چه کردند و از کجا منتقل شدند و در کجا فرود آمدند و جای گرفتند.
 اگر در روزگار و زندگی آنان دقت کنی خواهی دید که آنان از مجمع دوستان رخت بربستند و در دیار غربت جایگیر شدند.
 گویی تو هم به همین زودی یکی از آنان خواهی بود و در گروهشان قرار خواهی گرفت.
 پس جایگاه ابدی خود را اصلاح کن و آخرتت را به دنیایت مفروش.
 فرزندم سخن را درباره آنچه که نمی دانی و خطاب را در مورد آنچه که وظیفه نداری ترک کن.
 و از آن راهی که از گمشدن در آن می ترسی اجتناب کن، زیرا خویشتن داری در موقع حیرت گمراهی بهتر از سوار شدن بر مرکب حوادث هولناک است.
 امر به نیکی کن و از اهل نیکی باش و منکر بدی ها باش با دستت و زبانت، و از هر کس که مرتکب زشتی شود با تمامی کوششت کناره بگیر.
 و در راه خدا آن چنان که شایسته است جهاد کن و در راه خدا ملامت هیچ ملامتگری مانع کار تو نباشد.
 برای نیل به حق و حقیقت هر جا که باشد در حوادث شدید غوطه ور شو و حقایق دین را فراگیر و در آنها تفقه کن، و نفس خود را به تحمل آنچه ناگوار است عادت ده، و چه اخلاق نیکویی است شکیبایی در مسیر حق! و نفس خود را در همه امور زندگی به خدایت پناهنده کن، زیرا با این پناهندگی، نفس را به جایگاهی محکم و امن و مانعی بزرگ وارد می سازی.
 و در سوال از پروردگارت اخلاص بورز، زیرا عطاء و محروم ساختن به دست او است.
 از خداوند فراوان طلب خیر کن.
 و وصیت مرا کاملا بفهم- و از آن رویگردان مباش، زیرا بهترین سخن آنست که سودی بدهد.
 علمی که در آن خیری نیست، سودی ندارد و از علمی که شایسته تعلم نیست، نفعی نتوان برد.
 فرزندم،
از آن هنگام که دیدم سالیان عمر بالا می رود و ضعف و ناتوانی وجودم را فرا می گیرد، برای وصیت به تو پیشدستی کردم و خصلتهایی از آنچه را که می بایست برای تو بگویم در این وصیت وارد نمودم، پیش از آن که اجل بر سرم تاختن آورد، پیش از آن که آنچه در دورن دارم ناگفته بماند اقدام به این توصیه نمودم، پیش از این که قوه رای و نظرم رو به کاهش برود همانگونه که قوای جسمانی کاسته شده است و پیش از آن که بعضی از عوامل پیروزمند هوی به تسخیر دل و عقلت پیش از من سبقت جوید و خشونت و سختی تو را فرا گیرد.
 و جز این نیست که قلب انسان جوان مانند زمین خالی از کشت است، هر چه که در آن پاشیده یا کاشته شود، آن را می پذیرد.
 لذا، پیش از آن که دلت قساوت بگیرد و عقلت مشغول شود به تادیب تو پیشدستی کردم تا با اندیشه و نظر جدی، حقایقی را که اهل تجربه جستجو و آزمایش کردند، فرا بگیری و از آنها غنی گردی.
 در نتیجه از زحمت طلب و تلاش برای تحصیل نتیجه تجربه بی نیاز باشی و به تو همان رسد که ما به آن رسیدیم و برای تو آشکار شود آنچه که گاهی برای ما تاریک بود.

فرزندم، اگر چه من به اندازه همه گذشتگان عمر نکرده ام، با این حال در کارهای آنان نگریستم و در اخبار آنان اندیشیدم و در آثارشان سیر نمودم، به طوری که مانند یکی از آنان گشته ام.
 بلکه از آن نظر که اطلاع از عموم سرگذشتشان پیدا کردم، گویی با همه آن مردم از اولین تا آخرین افراد آنان زندگی کرده ام و صاف آن را از تیره اش و نفع آن را از ضررش شناختم و برای تو از هر امری صاف و خالصش را و از هر چیزی زیبایش را برگزیدم و مجهولش را از تو برگرداندم.
 و دیدم اهتمام و علاقه شدید من به امور حیات تو همانند اهتمام پدری مهربان به فرزندش می باشد.
 لذا تصمیم به تادیب تو گرفتم که ادب را در حالی از من بپذیری که در بهار زندگی هستی و رو به سپری کردن عمر و آینده روزگار می روی و دارای نیتی سالم و نفسی صاف و پاک هستی.
 و در این تادیب برای تو نخست از تعلیم کتاب خداوند عزوجل و تاویل آن شروع کنم، همچنین در آغاز تعلیم، قوانین اسلام و احکام و حلال و حرام آن را برای تو تبیین نمایم و برای تو به غیر این تعلیمات نپردازم.
 سپس بیمناک شدم که مبادا اختلافات ناشی از هوی ها و آراء بی اساس که مردم را به اشتباه انداخته است رای تو نیز مشتبه گردد و با این که خواهان طرح و تصریح و آگاه ساختن تو به آن اختلافات نبودم، با این حال احساس کردم آگاه ساختن تو به این امر بهتر است از این که تو را در اموری رها بسازم که از هلاکت تو در آنها بیمناکم و امیدوارم خداوند تو را برای وصول به رشد و کمالت توفیق دهد و تو را به راه معتدل و راست هدایت فرماید.
 اینک این توصیه ها را برای تو مطرح می نمایم و از تو می خواهم به آنها عمل کنی.

و بدان ای پسرم، پسندیده ترین چیزی که از وصیت من می توانی بگیری، تقوای الهی و بسنده کردن به آنچه که خدا برای تو مقرر فرموده و پذیرش آن عقاید و اعمالی است که نیاکان گذشته و صلحای خاندان تو، آنها را پذیرفته بودند.
 آنان هرگز از نگریستن به خویشتن باز نماندند، همانگونه که تو بر خویشتن می نگری و درباره خود اندیشیدند همانگونه که تو می اندیشی و این نگرش و اندیشه آنان را در نهایت کار وادار کرد که به آنچه که شناختند عمل کنند و از آنچه که مکلف به آن نبودند، خودداری ورزند.
 و اگر نفس تو از پذیرش این مطلب امتناع ورزید بدون این که خودت آن را بدانی چنان که پدرانت دانسته بودند، پس جستجویت درباره دانستن آن به وسیله فهم و تعلم باشد نه با غوطه خوردن در اشتباهات و تشدید خصومتها.
 و پیش از آن که در آن امور نظری بیندازی، ابتداء کن به یاری جستن از خدا و میل به او برای یافتن توفیق از او و ترک هرگونه آلودگی که تو را در شبهه داخل کند یا تو را به گمراهی تسلیم نماید.
 در آن هنگام که یقین کردی دلت صاف شد و به مقام خشوع رسید و نظرت متمرکز و تکمیل شد و اهتمام تو در یک مقصود والا هماهنگ و متحد گشت، پس بنگر در آنچه برای تو تفسیر کردم و اگر آنچه از خویشتن می خواستی و فراغت نظر و اندیشه است برای تو آماده نشد، در این موقع بدان که در تاریکی راه گرفتار شده و در ظلمتها غوطه ور گشته ای و هر کس که در جستجوی دین باشد به گمراهی و تاریکی مبتلا نمی گردد.
 در چنین موقعتی امساک و توقف بهتر از همه چیز است.

پسرم، وصیتم را خوب دریاب، و بدان که مالک مرگ همان مالک زندگی است و آفریننده همان میراننده است و فانی کننده همان برگرداننده است، و آن کسی که مبتلا می کند، عافیت می بخشد.
 و قطعی است که دنیا برقرار نمی گشت مگر بر همان سنت جاریه که خدا آن را وضع فرموده  در مجرای نعمتها، ابتلاء، پاداش در معاد یا هر آنچه که آن را خواسته و تو آن را نمی دانی.
 اگر فهم چیزی از این امور برای تو مشکل شد، آن را بر نادانی خود حمل کن.
 زیرا تو در خلقت نخستین جاهل بودی و سپس تعلم یافتی و چه زیاد است آنچه که نمی دانی و رای تو در آن متحیر می ماند و بینایی ات در آن گم می شود، سپس آن را بعد از آن می بینی.
 پس چنگ بزن به عنایت خداوندی که تو را آفریده و روزی داده و خلقت تو را تنظیم فرموده، پس عبادتت برای او باشد و میل و رغبتت به سوی او و بیم و هراست از او.

و بدان ای پسرم، هیچ کس از خداوند سبحان آن اطلاع را نداده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داده است.
 پس به راهنمایی او خشنود باش و راهبری او را به رستگاری بپذیر.
 من از هیچ اندرزی برای تو مضایقه نکردم و قطعی است که تو برای درک و شناخت خویشتن اگر چه کوشش کنی به پایه نظر و آشنایی من درباره تو نخواهی رسید.

و بدان ای پسرم، اگر برای پروردگار تو شریکی وجود داشت، رسولان او برای تو مبعوث می شدند و آثار ملک و سلطه او را می دیدی و کارها و صفات او را می دیدی، بلکه پروردگار تو خداوندیست یگانه همانگونه که خود را توصیف فرموده است.
 هیچ کس نیمتواند در ملک او تضادی با او بورزد و هرگز زوال راهی به او ندارد و وجود اقدس او ازل بوده است.
 اولین موجود است بدون اولیت و پایان همه آنها است بدون نهایت.
 ربوبیت او باعظمت تر از آن است که به احاطه قلب و بینایی درآید.
 وقتی که این حقیقت را شناختی، چنان عمل کن که مانند تو انسانی در کوچکی شان و کمی توانایی و فراوانی عجز و بزرگی احتیاجش به پروردگارش، در طلب اطاعت او و ترس از عذاب و هراس از غضبش عمل می نماید:
 زیرا خداوند تو را دستور نداده مگر به نیکی و تو را نهی نفرموده مگر از زشتی.

پسرم، من به تو از دنیا و حال و زوال و تحول آن خبر دادم، همچنان که از آخرت و آنچه که برای اهل آخرت در آن سرا آماده شده است، اطلاع دادم و برای تو مثل ها زدم تا از آنها عبرت بگیری و از آنها پیروی نمایی.
 جز این نیست که مثل کسانی که دنیا را شناخته اند مانند مثل مسافرانی است که منزل بی آذوقه آنان را به زحمت انداخت و آنان منزلی دارای وسایل معیشت و وسیع را مقصد خود قرار دادند و سختی های راه آن منزل و دوری از دوست و خشونت سفر و ناگواری خوراک را برای رسیدن به خانه وسیع و قرارگاه تحمل نمودند.
 آنان از این همه مشقت و زحمت دردی احساس نمی کنند و در خرجی که در این مسیر می نمایند، هیچ ضرری نمی بینند و هیچ چیز برای آنان محبوبتر از چیزی نیست که آنان را به منزل و محله شان نزدیک کند.
 و مثل کسی که فریب این دنیا را بخورد مانند مثل قومی است که در جایگاهی دارای وسایل رفاه و آسایش زندگی می کردند، سپس مجبور شدند به جایگاهی بی خیر و فاقد رفاه و آسایش کوچ کنند.
 قطعی ست که برای چنین مردمی چیزی ناگوارتر و مصیب بارتر از جدایی از آن منزل پر آسایش و حرکت به سوی جایگاه فاقد رفاه و آسایش نمی باشد.

پسرم، نفس خود را مابین خویشتن و مردم، میزان قرار بده، پس دوست بدار بر دیگری آنچه را که برای خود دوستداری و آنچه که برای تو ناملایم و ناگوار است، بر دیگران نیز کراهت بار تلقی کن.
 ظلم مکن چنان که نمی خواهی ظلمی به تو برسد.
 و نیکویی کن همانگونه که دوست داری به تو نیکویی شود.
 و زشت بشمار از خویشتن آنچه را که از دیگران زشت می شماری.
 آنچه را که نمی دانی مگو اگر چه آنچه که می دانی اندک باشد و آنچه را که نمی خواهی درباره تو گفته شود، درباره کسی دیگر مگو.
 و بدان خودپسندی ضد درستی و آفت عقول بشری است.
 در تکاپو (برای تحصیل سعادت خویشتن) کوشا باش و خزانه دار دیگران مباش و هنگامی که به مقصد خود رسیدی از دیگر اوقات، به پروردگارت خاشعتر باش.

و بدان پیش روی تو راهی است بس دور و دارای مشقت شدید و تو از جستجوی شایسته در چگونگی این راه و مقدار توشه کافی و پشتی سبکبار بی نیاز نیستی.
 پس بار بیش از طاقت بر پشت خود حمل مکن که سنگینی آن وبال گردنت باشد.
 و اگر از مستمندان کسی را پیدا کردی که از طرف تو توشه ای به قیامت ببرد و در آن روز در موقع احتیاج آن را به تو برساند، وجود او را غنیمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانی در فراوان کردن زاد و توشه او بکوش، شاید روزی جستجویش کنی و او را نیابی.
 و هر کس که از تو وامی بخواهد و تو توانایی آن را داشته باشی، وجود او را غنیمت بشمار و نیازش را برطرف کن تا در روز دشواری آن را به تو ادا کند.

و بدان پیش رویت گردنه ای است رنجزا، در عبور از این گردنه حال مردم سبکبار بهتر است از سنگین باران و حال کسی که در آن گردنه، آهسته و کند حرکت نماید زشت تر از حال کسی است که با سرعت از آن عبور می نماید و حتمی است که آن جایگاه بسیار دشوار محل فرود آمدن توست.
 یا بر بهشت، یا بر آتش.
 پس پیش از رسیدن به آن جایگاه هولناک، آن را برای خود آماده کن و منزل را پیش از آن که در آن وارد شوی هموار ساز، زیرا برای آدمی پس از مرگ، نه جای پوزشی است و نه امکان بازگشت به این دنیا.

و بدان آن خداوندی که گنجینه های آسمان ها و زمین به دست او است، به تو اجازه دعا داد.
 و اجابت آن را به عهده گرفته است و به تو دستور داده است که از او مسالت کنی و او عطا فرماید و تو از او رحم بخواهی، او به تو رحم فرماید.
 آن خداوند مهربان بین تو و خویشتن کسی که تو را از او بپوشاند قرار نداده است و تو را وادار نکرده است به سوی کسی که درباره تو به او شفاعت کند.
 و تو را در صورتی که بدی کرده باشی از توبه منع نکرده است.
 و برای وارد ساختن عذاب بر تو عجله ای ندارد و اگر به سوی او برگشتی تو را سرزنش نمی کند و تو را در آن هنگام که شایسته رسوا شدن هستی رسوا نمی کند و برای قبولی توبه از تو سختگیری نکرده و به وسیله کیفر با تو مناقشه ننموده و از رحمت خویش ناامیدت نفرموده است.
 بلکه برگشت تو را از گناه ثواب قرار داده و گناهت را یکی و اطاعت و نیکویی ات را ده محاسبه نموده است.
 و در بازگشت به سوی او و طلب خشنودی از او را باز گذاشته است.
 پس هنگامی که او را بخوانی صدایت را می شنود و وقتی که با او آهسته به نیایش بپردازی، آنرا می داند (پس اگر این حقایق را بدانی) حاجتت را به او عرضه خواهی داشت و ذات نفس خویشتن را در پیشگاه او بگسترانی و غصه ها و اندوه های خود را به بارگاه او بیان کنی و برطرف شدن سختی هایت را از او بخواهی و برای همه امور زندگیت از او یاری طلبی و از خزاین رحمت او عطایایی را مسالت نمایی که جز او نتواند آنها را به تو عنایت فرماید از فزونی عمرها و صحت بدن ها و گسترش روزی ها.
 سپس خداوند متعال کلیدهای گنجینه های نعمتهایش را در اختیا تو قرار داده با اجازه و رخصت در مسالت از او.
 هر وقت بخواهی درهای نعمت او را به وسیله دعا به روی خود باز کنی و انبوه رحمتش را به سوی خود سرازیر نمایی.
 پس تاخیر اجابت دعایی که به بارگاه خداوند نموده ای ناامیدت نسازد، زیرا عطای الهی به قدر نیت است.
 و گاهی اجابت دعا برای بزرگتر نمودن پاداش دعاکننده و فراوان بودن عطای آرزوکننده به تاخیر می افتد.
 بسا باشد که چیزی را از خدا مسالت نمایی ولی آن خواسته به تو داده نمی شود، ولی در مقابل بهتر از آن خواسته یا در این دنیا و یا در آخرت نصیبت می گردد.
 یا آن خواسته به جهت آنچه که برای تو بهتر است از تو برمی گردد.
 پس چه بسا که آنچه مسالت نموده ای، اگر به تو داده شود، دینت از بین می رود.
 پس تو خیری را از خدا مسالت کن که زیبایی اش برای تو بماند و وبالش از تو دور گردد.
 پس مال چیزی است که نه آن برای تو می ماند و نه تو برای آن.

و بدان ای پسرم، جز این نیست که تو برای آخرت آفریده شده ای نه برای دنیا و برای فنا به عالم هستی گام گذاشته ای نه برای ابدیت و برای مرگ نه برای زندگی و قطعی است که تو در این دنیا در جایگاهی قرار گرفته ای که باید از آن کوچ کنی و به قدر کفایت از آن برخوردار شوی.
 تو در مسیر آخرتی.
 و تو گریزان از مرگی با این که نجاتی نیست برای کسی که از مرگ بگریزد و هر کس که مرگ در پی او است از او فوت نخواهد گشت و ناچار گریبان او را خواهد گرفت.
 همواره برحذر باش از این که مرگ تو را در حال زشتی دریابد که تو با خویشتن درباره بازگشت از آن زشتی گفتگو می کردی.
 آری برحذر باش از این که مرگ بین تو و بازگشت از گناه مانع گردد که در نتیجه خود را به هلاکت بیفکنی.

به یاد مرگ پسرم، فراوان به یاد مرگ باش و به یاد آنچه به آن روی خواهی آورد و کارت پس از مرگ، به آنجا منتهی خواهد گشت، تا در آن هنگام که مرگ به سراغت آید تو احتیاط کرده و برای استقبال از آن آماده باشی و کمر همت برای رویارویی نیکو با آن به میان بسته باشی.
 آگاه باش، تا مرگ ناگهان بر سرت تاختن نیاورد که تو را مبهوت سازد.
 و بپرهیز از این که فریب گروهی از اهل دنیا را بخوری، جمعی که چنان دلبستگی به آن پیدا کرده اند که گویی جاودانه در آن خواهند زیست.
 خداوند سبحان درباره این دنیا به تو خبر داده و خود همین دنیا خود را برای تو توصیف نموده و پرده از زشتی های خود برای تو برداشته است.
 پس جز این نیست که مردم این دنیا، همانند سگهای عوعوکننده و درندگان خون آشامند که بعضی از آنان بر بعضی دیگر عوعو کنند و عزیزش ذلیلش را می خورد و بزرگش بر کوچکش غلبه نماید.
 برخی از آن آنان شترانی هستند بسته و برخی دیگر مهار گسیخته و رها شده که عقول خود را گم کرده اند و سوار بر مجهولات و سرگردان هستند.
 دسته هایی آفت زده در بیابانی شن زارند که حرکت در آن دشوار است، نه شبانی دارند تا آنان را مدیریت کند و نه گله بانی که آنان را بچراند.

دنیا آنان را در راه تاریک و کورکننده به حرکت درآورد و چشمانشان را از کانون نور هدایت برگرفت، پس در حیرتکده گم گشتند و در نعمت آن غرق شدند و دنیا را برای خود، خدا اتخاذ کردند.
 پس دنیا آنان را به بازی گرفت و آنان هم آن را به بازی گرفتند و پشت سر و فوق آن را فراموش کردند.
 مدارا در طلب زود باشد که تاریکی برداشته شود، گویی کوچ کنندگان رسیدند، آن کس که با سرعت رود، به کاروان ملحق گردد.

و بدان ای پسر من، کسی که مرکبش شب و روز است.
 قطعا او را می برند، اگر چه ایستاده باشد و مسافت را طی می کند اگر چه توقف کند و در راحتی باشد.
 و بدان یقینا تو نه به آرزویت می رسی و نه از اجلت فراتر می روی و قطعا تو در مسیر کسی قرار گرفته ای که پیش از تو بوده است.
 در طلب دنیا با آرامش رفتار کن و کسب و تجارت را به نیکویی برگذار، زیرا بسا طلب و جستجو که به از بین رفتن مال منجر گشته است، پس نه هر جوینده ای به آن روزی که می خواهد می رسد و نه هر کسی که در طلب راه اختصار را پیش گرفته است محروم می ماند.
 کرامت نفس خود را از هرگونه پستی ها بالاتر بدار، اگر چه تو را به آنچه که میل داری برساند، زیرا تو در برابر آنچه که از شرف نفس خود از دست می دهی، عوض نخواهی گرفت.
 و هرگز بنده دیگرش مباش، در حالی که خدا تو را آزاد آفریده است.
 و چیست نیکویی یک خیر در صورتی که بدون شر به دست نخواهد آمد و چیست ارزش آن آسانی که بدون دشواری قابل وصول نیست.
 و بپرهیز از آن که مرکبهای طمع تو را برانند و به سرچشمه های هلاکت برسانند.
 و تا بتوانی مابین خود و خدا یک ثروتمند را واسطه قرار مده، زیرا تو به قسمت و سهم خود نایل خواهی گشت و اندکی از جانب خداوند سبحان باعظمت و باارزشتر از خواستنی های فراوان است، اگر چه همه آنها از خدا است.

وصایای متنوع و تدارک خطایی که از سکوت تو به وجود آمده است، آسانتر است از جبران آنچه که از سخنت فوت شده است و حفظ آنچه که در ظرف است با بستن بندهایش و نگهداری آنچه در دست داری بهتر از طلب کردن چیزیست که در دست دیگریست.
 و تلخی ناامیدی بهتر از مسالت از مردم است و کار و پیشه با پاکدامنی بهتر از بی نیازی با انحرافات است و انسان برای سر خود نگهدارتر است و بسا کسانی که درباره عوامل ضرر می کوشند.
 کسی که فراوان سخن بگوید، به سرسام گویی افتد.
 و کسی که بیندیشد، بینا گردد.
 خود را به اهل خیر نزدیک کن تا از جمله آنان باشی و از اهل شر دوری گزین تا از آنان جدا شوی.
 بد طعامی است که از حرام تهیه شود و ستم بر ناتوان بدترین ظلم است، اگر مدارا خشونت تلقی شود، خشونت، جای مدارا را می گیرد.
 بسا اوقات که دوا، درد شود و درد، دوا گردد.
 بسا نصیحت کند کسی که ناصح نیست و خیانت کند کسی که خیرخواه تلقی شده است.
 بپرهیز از تکیه کردن به آرزوها.
 زیرا آرزو متاع و کالای مردم احمق است.
 عقل حفظ تجربه هاست و بهترین تجربه ها چیزیست که پندی به تو دهد.
 پیشدستی بر فرصتها کن پیش از آن که فوت آن موجب اندوه گردد.
 چنان نیست که هر طالبی به مقصد  برسد و هر غایبی برگردد.
 و از تباهی است ضایع کردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد.
 برای هر امری غایتی است.
 آنچه که برای تو مقدر است، به زودی به تو خواهد رسید.
 بازرگان در معرض خطر است و بسا شی ء ناچیز که از اشیاء فراوان، افزاینده تر است.

نه در یار و یاور پست چیزی است نه در دوست بدگمان (یا متهم).
 با روزگار آسان گیر مادامی که با تو بسازد و رام باشد، و خود را به امید چیزی بیشتر به خطر مینداز و بپرهیز از آن که مرکب ستیزه گری و لجبازی تو بنای چموشی گذارد.
 در آن هنگام که برادرت به فکر قطع ارتباط با تو بیفتد، نفس خود را به پیوند با او وادار، همچنین اگر بخواهد از تو رویگردان شود، تو نفس خود را به لطف و نزدیکی و محبت با او وادار و در آن موقع که برای تو بخل بورزد، تو به او بذل و بخشش نما و اگر از تو دوری گزیند، تو خود را به او نزدیک کن و هنگامی که با تو شدت بورزد، خود را به نرمش با او وادار و اگر گناهی مرتکب شد عذرش را بپذیر، تا آنجا که گویی بنده او هستی و او صاحب نعمت توست.
 و بپرهیز از آن که این مقابله با اضداد (مثلا مهربانی در مورد کینه توزی را) در غیر موردش به کار ببندی، یا با کسی انجام بدهی که شایستگی آن زیبایی ها و عظمتها را ندارد.
 هرگز دشمن دوستت را برای خود دوست اتخاذ مکن که به خصومت با دوستت منجر گردد و خیرخواهی و خیراندیشی را درباره برادرت (دوستت) خالص نما، چه خوشایند باشد و چه ناخوشایند.
 همواره غضب را به تدریج بیاشام، زیرا من جرعه ای که عاقبت شیرین تر و دارای پایانی لذیذتر از آن باشد، ندیده ام.
 نرمخویی کن با کسی که با تو خشونت کند، زیرا چنین کسی برای تو در معرض نرم شدن است.
 درباره دشمن با فضل و فضیلت رفتار کن، زیرا این رفتار یکی از دو پیروزی است.
 و اگر خواستی دوستی با برادرت را قطع کنی، مقداری از آن دوستی را برای خود باقی نگهدار، زیرا ممکن است روزی آن شخص همان محبت باقیمانده را مورد استناد قرار بدهد.
 و هر کس که به تو خوش گمان باشد، گمانش را تصدیق کن و هرگز حق برادرت را به جهت دوستی که مابین تو و او است، تباه مساز، زیرا برادر تو نیست کسی که حق او را ضایع کنی.
 و چنان مباش که خاندانت از ناحیه تو بدبخت ترین مردم باشند و تمایل به آن کس نداشته باش که از تو اعراض کرده است.
 و هرگز برادر تو برای قطع پیوند دوستی، از علاقه تو به پیوند با او، قویتر نباشد.
 هیچ گاه برای بدی کردن نیرومندتر از نیکویی نمودن مباش.
 و ظلم هر کسی که به تو ستمی بورزد در نظرت بزرگ جلوه نکند، زیرا چنین شخصی در ضرر بر خویشتن و سود رساندن به تو خواهد کوشید و پاداش کسی که تو را شاد کند این نیست که با او زشتی نمایی.

و بدان ای پسر من، روزی بر دو قسم است:
 یکی آن روزی است که تو آن را طلب کنی.
 دوم آن روزی است که تو را می طلبد و اگر هم تو به دنبال آن نروی، آن روزی به سوی تو خواهد آمد.
 چه زشت است خضوع و خود را پست نمودن در موقع احتیاج و ظلم و جفاکاری در هنگام بی نیازی.
 جز این نیست که آنچه از دنیا برای تو سودی خواهد داشت، آن است که جایگاه ابدی خود را با آن اصلاح نمایی.
 و اگر می خواهی بر آنچه که از دستت رفته است، ناله و زاری کنی، پس بر همه آنچه که به تو نرسیده است، زاری نما.
 استدلال کن به وسیله آنچه که واقع شده است، بر آنچه که واقع نشده است، زیرا امور جهان شبیه یکدیگرند و هرگز از آن مردم مباش که پند به او سودی نمی دهد مگر این که او را شدیدا به درد بیاورد، زیرا خردمند با تعلیم و تربیتهای سازنده پند می گیرد در صورتی که حیوانات با زدن، پند می پذیرند.
 طرد کن از خود، امواج اندوه ها را با نیروی تحمل و یقین نیکو.
 هر کس اعتدال را ترک کند مرتکب جور و انحراف می شود.
 یار حقیقی مانند خویشاوند است و دوست واقعی کسی است که هویت دوستی را در نهان حفظ کند.
 هوی شریک کوری است.
 بسا دوری که از نزدیک نزدیکتر است و بسا نزدیکی که از دور دورتر.
 غریب کسی است که دوست نداشته باشد.
 هر کس از حق تجاوز کرد، راه برای او تنگ می گردد.
 هر کس به اندازه خود کفایت کند، برای او پایدارتر است.
 و محکم ترین رشته که برای تو شایسته است، رشته ای است مابین تو و خدا.
 هر کس که اعتنایی به تو ندارد دشمن توست.
 گاهی ناامیدی از چیزی، دریافت آن است هنگامی که طمع مایه هلاکت است.
 چنان نیست که هر مخفی داشتنی آشکار گردد و هر فرصتی قابل بهره برداری.
 و چه بسا آدم بینا در تشخیص مقصد به خطا رود و انسان نابینا به رشد و مقصد کمال خود نایل آید.
 تا بتوانی شر را به تاخیر بینداز، زیرا هر وقت بخواهی می توانی آن را جلو بیندازی.
 و بریدن پیوند از نادان معادل پیوستن به خردمند است.
 هر کس به زمانه اطمینان کند، زمانه به او خیانت ورزد و هر کس آن را تعظیم کند، پست و خوارش نماید.
 چنان نیست که هر کس تیر انداخت، به نشانه زد.
 هنگامی که صاحب سلطه بر جامعه دگرگون شود، زمانه نیز تغییر پیدا کند.
 پیش از حرکت در راه از همراه و پیش از قرار گرفتن در خانه درباره همسایه تحقیق نما.

بپرهیز از آن سخن که بخنداند، اگر چه آن سخن را از کسی دیگر نقل کنی.
 نظری درباره زن بپرهیز از مشورت با زنان، زیرا رای و نظر آنان سست و تصمیمشان بی اساس است.
 زنان را در حجاب نگهدار تا از نگریستن به مردان باز ماند:
 زیرا سخت گرفتن حجاب برای بقای عفت آنان بهتر است و بیرون رفتنشان از خانه بدتر نیست از این که بیگانه ای را که به او اطمینان نداری نزد آنان به خانه آوری و اگر بتوانی کاری کنی که هیچ کس جز تو را نشناسند، آن کار را انجام بده و زن را بیش از آنچه نفس (ذات) خود او مقتضی است، تملیک مکن.
 زیرا زن ریحان است نه قهرمان.
 و در بزرگداشت او به بیش از حد نفس او تجاوز مکن و او را به طمع مینداز که برای دیگری شفاعت و میانجیگری نماید.
 بپرهیز از غیرت در غیر موردش، زیرا چنین تعصب افراطی زن صحیح و سالم را به بیماری و بی گناه را به بدگمانی می خواند.
 و به هر فردی از خدمتکارانت کار و وظیفه ای را اختصاص بده، زیرا اختصاص باعث می شود که در خدمت کردن به تو، کار را بر گردن یکدیگر نیندازند.
 قبیله و عشیره خود را محترم بشمار، زیرا آنان بال های تو هستند که به وسیله آنان به پرواز درمی آیی و اصل تو هستند که به طرف آن برمی گردی.
 دعا پسرم دین و دنیایت را به خدا می سپارم و بهترین فرمان و قضای الهی را امروز و فردا و در دنیا و آخرت از او برای تو مسالت دارم.
 والسلام.


بزرگتر  کوچکتر 
تصاویر نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم با ترجمه استاد انصاریان
نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 315 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 316 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 317 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 318 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 319 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 320 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 321 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 322 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 323 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 324 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 325 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 326 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 327 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 328 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 329






با متن عربی جستجو فراز بعد فراز قبل 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 180,243,793