عنوان : وصيت عرفاني - اخلاقي
نوع : نامه
تاریخ شمسی : 28 آذر 1366
تاریخ قمری : 27 ربيع الثاني 1408
مکان : تهران ، حسينيه جماران
مخاطب : خميني ، سيد احمد
جلد : 20
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين الذي لا رحمن و لا رحيم غيره ، و لا يعبد و لا يستعان الا منه ، و لايحمد سواه ، و لا رب و لا مربي الا اياه ، و هو الهادي الي الصراط المستقيم و لا هادي و لامرشد الا هو و لا يعرف الا به ، هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن . و الصلاه و السلام علي سيد الرسل و مرشد الكل الذي ظهر من غيب الوجود الي عالم الشهود و اتم الدائره وارجعها الي اولها، و علي آل بيته الطاهرين الذين هم مخازن سرالله و معادن حكمه الله وهداه ما سوي الله . (1)
و بعد اين وصيتي است از پيري درمانده كه در تمام دوره عمر قريب به نودساله اش در غرقاب ضلالت و سكر طبيعت به سر برده و اكنون ارذل العمر(2) را به سوي قعر جهنم مي پيمايد و اميدي به نجات خود ندارد ولي از روح الله و رحمته مايوس نيست و اميدي جز او ندارد و آن چنان در پيچ و خم علوم رسمي - كه سر به سر قيل است وقال (3) - خود را عاجز مي داند كه جز خداي تبارك و تعالي نتواند احصاي معاصي او كند. اين وصيت به جواني است كه اميد است به توفيق خداي بزرگ و هدايت هاديان سبل (4)- عليهم سلام الله - راهي به سوي حق پيدا كند و خود از اين منجلاب كه پدرش را فراگرفته نجات يابد.
اي پسر عزيزم احمد - سلمك الله تعالي - در اين اوراق نظر كن و انظر الي ما قال ولاتنظرالي من قال (5) من خود آن چه به تو مي گويم گرچه خودم عاري و بري هستم لكن اميدوارم كه براي تو تنبهي باشد. بدان كه هيچ موجودي از موجودات از غيب عوالم جبروت و بالاتر و پايين تر چيزي ندارد و قدرتي و علمي و فضيلتي را دارا نيست و هر چه هست از او جل و علا است ، او است كه از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد وصمد است . از اين مخلوقات ميان تهي پوچ و هيچ باكي نداشته باش و چشم اميدي هرگزبه آنها مبند كه چشم داشتن به غير او شرك است و باك از غير او - جل و علا - كفر.
پسرم ! تا نعمت جواني را از دست ندادي فكر اصلاح خود باش كه در پيري همه چيز را از دست مي دهي ، يكي از مكايد(6) شيطان كه شايد بزرگ ترين آن باشد كه پدرت بدان گرفتار بوده و هست - مگر رحمت حق تعالي دستگير او باشد -استدراج (7) است . در عهد نوجواني شيطان باطن كه بزرگ ترين دشمنان اوست او را ازفكر اصلاح خود باز مي دارد و اميد مي دهد كه وقت زياد است ، اكنون فصل برخورداري از جواني است و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان مي گذرد درجه درجه او را باوعده هاي پوچ از اين فكر باز مي دارد تا ايام جواني را از او بگيرد. و آنگاه كه جواني روبه اتمام است ، او را به اميد اصلاح در پيري سرخوش مي كند و در ايام پيري نيز اين وسوسه شيطاني از او دست نكشد و وعده توبه در آخر عمر مي دهد و در آخر عمر وشهود موت ، حق تعالي را در نظر او مبغوض ترين موجود جلوه مي دهد كه محبوب او كهدنيا است از دستش گرفته است . اين حال اشخاصي است كه نور فطرت در آنها بكلي خاموش نشده است و اشخاصي هستند كه غرقاب دنيا آنها را از فكر اصلاح ، به دورنگهداشته و غرور دنيا سرتاپاي آنان را فرا گرفته است . من خود چنين اشخاصي را در اهل علم اصطلاحي ديده ام و اكنون بعض آنها در قيد حياتند و اديان را هيچ و پوچ مي دانند.
پسرم ! توجه كن كه هيچ يك از ما نمي تواند مطمئن باشد كه به اين دام شيطاني نيفتد. عزيزم ! ادعيه ائمه معصومين را بخوان و ببين كه حسنات خود را سيئات مي دانندو خود را مستحق عذاب الهي مي دانند و بجز رحمت حق به چيزي نمي انديشند واهل دنيا و آخوندهاي شكم پرور اين ادعيه را تاويل مي كنند؛ چون حق - جل و علا -را نشناخته اند. پسرم ! مسئله بزرگتر از آن است كه ما تصور مي كنيم . آنان كه درپيشگاه عظمت حق تعالي از خود فاني شده اند و جز او چيزي نمي بينند در آن حال ،كلام و ذكر و فكري نيست و خودي نيست ؛ اين ادعيه كريمه در حال صحو قبل ازمحو(8) يا بعد از محو(9) كه خود را در حضور حاضر مي بينند صادر شده است و دست ماو همه كس غير از اوليا خلص از آن كوتاه است .
پس سخن را از آن كه در خور مثل مني نيست درهم پيچم و آنچه براي تو فرزندم ممكن است كه اميد است به فضل خدا و دستگيري اولياي او - عليهم السلام - بدان برسي آغاز كنم و آن چيزي است كه در فطره الله التي فطر الناس عليها(10) جميعا حاصل است يعني فطرت توحيد كه تمام انسانها بلكه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر كس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنهاو چه در شهوات و هواهاي نفساني و چه در توجه به هر چيز و هر كس از قبيل بتهاي معابدو محبوبهاي دنيوي و اخروي ظاهري و خيالي و معنوي و صوري ، چون حب به زن وفرزند و قبيله و سران دنيوي چون شاهان و اميران و سپهبدان يا اخروي چون علما ودانشمندان و عارفان و اوليا و انبيا - عليهم السلام - همه و همه عين توجه به واحد كامل مطلق است ؛ حركتي واقع نشود جز براي او و وصول به او؛ و قدمي برداشته نشود جز به سوي آن كمال مطلق . و اكنون امثال ما در حجابهاي ظلماني - بعضها فوق بعض (11) - واقعيم ،دردها و رنجها و عذابها از اين احتجاب است . و اول قدم كه مقدمه رفع حجب است آن است كه گرايش پيدا كنيم كه در حجابيم و از اين خدر(12) طبيعت كه تمام وجود ما را ازسر و علن و باطن و ظاهر فرا گرفته به تدريج به هوش آييم و اين "يقظه "ايست كه بعض اهل سلوك ، منزل اول دانسته اند، (13) و چنين نيست بلكه اين به هوش آمدن و بيدار شدن مقدمه دخول در سير است . و رفع همه حجب ظلماني و پس از آن نوراني ، وصول به اول منزل توحيد است . و اگر به قدم عقال (14) عقل پيش رويم ، آن هم با همه عقال ، همين نغمه را دارد و گويد كمال مطلق همه كمالات است و الا مطلق نيست و هيچ كمالي و جمال وجميلي ممكن نيست در غير حق ظهور كند كه اين غيريت ، عين شرك است اگرنگويم الحاد است .
عزيزم ! اول بايد با قدم علم ، لنگان لنگان پيش روي و اين هر علمي باشدحجاب اكبر است كه با ورود به اين حجاب به رفع حجب آشنا مي شوي ، بيا با هم به سوي وجدان رويم كه ممكن است راهي بگشايد. هر انساني بلكه هرموجودي بالفطره عاشق كمالات است و متنفر از نقص ؛ شما اگر علم مي جوييدچون كمال است مي جوييد و از اين جهت ممكن نيست كه فطرت شما به هر علم كه دست يابد به آن قانع شود و اگر توجه كند كه مراتب بالاتري است در اين علم بالفطره آن را مي جويد و مي خواهد و از اين علم كه دارد به واسطه محدوديت ونقصش متنفر است و آنچه بدان دل باخته حيث كمال آن است نه نقص . و اگرقادري توجه به قدرتش دارد اين توجه به كمال قدرت است نه نقص آن ؛ ولهذا قدرتمندان دنبال قدرتهاي بالاتر مي گردند و خود نمي دانند. قدرت مطلق ،موجود مطلق است و تمام دار تحقق جلوه اي است از آن موجود مطلق و به هرچه رو آوري به او رو آوردي و خود محجوبي و نمي داني ؛ و اگر بقدم وجدان همين مقدار را درك كني و بيابي ممكن نيست كه بجز موجود مطلق به چيزي توجه كني و اين گنجينه اي است كه انسان را بي نياز كند از غير او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق رسيده و هر چه از او سلب شود، محبوب مطلق از او سلب كرده است ؛ در اين حال ازعيب جوييها و هرزه درايي هاي دشمنان لذت مي بري ؛ چه كه از محبوب است نه ازاينان و دل به هيچ مقامي نمي بندي جز به مقام كمال مطلق .
پسر عزيزم ! حالا مي خواهم با تو با زبان و قلم ناقصي كه دارم صحبت كنم :
تو و همه مي دانيد كه در نظامي واقع هستيد كه به يمن قدرت الهي و توفيق او - جل وعلا - و دعا و تاييد حضرت بقيه الله - ارواحنا لتراب مقدمه الفدا - و ملت انقلابي ايران - كه جانم فداي يك يك آنها - دست رد به سينه همه قدرتهاي شيطاني زده است ،نظام بي نظام ستمشاهي را كه هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاري و قتل و غارت كاري نكرده اند به خاك مذلت كشاند و در اين راستا كساني كه به طفيل آنان دود ودمي داشتند و ظلم و ستمي و غارت و چپاولي مي كردند و الان هم بسياري از آنان يادر ممالك ديگر و يا در داخل هستند و شيفته آنانند؛ و با بلوك غرب سر پنجه نرم كرده و آنان را كه با قدرتهاي شيطاني و تبليغات وسيع عالم كه در تحت فرمان آنان است از اوج قدرت نمايي به پايين كشيده و در صحنه هاي بين المللي مشت آنان راباز كرده و رسوايي آنان را بر سر زبانها انداخته .
و اكنون همه خصوصا امريكاي جهان خوار طرفداراني در جهان و بين ملتهاي دربندو غافل از قدرت اسلام و بين افراد بسياري از ملت ما كه دل باخته آنان يا قدرت آنانندموجود و شمشيرها را بر ضد اين جمهوري و سران آن از نيام كشيده و در انتظار محو اين جمهوري به سر مي برند و چون منافع غرب در خطر است و اسلام قدرتمند تنها قدرتياست كه اين خطر را پيش آورده است و همين طور بلوك شرق ملحد كه با هر صدايي كه منافي قدرت آنان است مخالف و نصفي از جهان به دست آنان است و احساس خطر بزرگ از اسلام قدرتمند براي خود و دوستان خود مي كنند و در داخل و خارج نيز دل باختگاني دارند كه آنان نيز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوري اسلامي ودست اندركاران آن در دشمني بسر مي برند و در فكر محو آثار آنند، با اين اوضاع واحوال توقع اين داريد كه دست جمهوري اسلامي را بفشارند و "اهلا و سهلا" گويان به مداحي جمهوري اسلامي و گردانندگان آن برخيزند!
اين طبيعي افكار فاسد بشر است كه بايد به هر وسيله خار راه را از سر راه برداشت ؛ ويك وسيله بزرگ علاوه بر وسائل نظامي و اقتصادي و قضايي همان بعد فرهنگي است .فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا مي كند كه با وسائل عظيمي كه در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغ پردازي و تهمت و افترا بر فرهنگ الهي اسلام بتازند، و در هرفرصتي قوانين الهي جمهوري اسلامي و اصل اسلام را بكوبند و وابستگان به آن رامرتجع كهنه پرست فاقد شعور سياسي بخوانند، و قوانين اسلام را كافي براي اين زمان ندانند. به بهانه آنكه قوانيني كه هزار و چهارصد سال بر آن گذشته قدرت اداره امور راندارد، كه دنيا نوآوردهايي دارد كه در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعي اسلام نيزاين مطلب را تكرار كرده و مي كنند.
در اين محيط بايد به حسب فرهنگ الهي اسلامي ، در مقابل اين توطئه هاي دامنه دار استقامت كرد و از اين فرصت الهي كه به دست آمده است نويسندگان متعهدو گويندگان و هنرمندان استفاده كرده و به مدد روحانيون آشنا به فقه اسلام و قرآن كريم ،احكام الهي را - كه براي همه قرون است - با اجتهاد صحيح از قرآن كريم ، سنت نبي اكرم "ص " و اخبار سرشار از معارف الهي و فقه سنتي استخراج كرد و به عالم عرضه داشت . و از خرده گيري كج روشان و آخوندهاي درباري و وعاظالسلاطين نهراسيد و به آن روحاني نمايان يا روحانيان كه از روي عمد يا كج فهمي ، يا حسد و دسيسه هاي شيطاني [مخالفت مي كنند] با موعظه حسنه و طريقه نبي اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم -و اميرالمومنين و ساير ائمه معصومين - عليهم صلوات الله - فهماند كه اين كجروي ها اگرخداي نخواسته بجايي برسد و خللي در جمهوري اسلامي - كه مي خواهد اسلام مظلوم در طول تاريخ را تجديد كند - وارد شود، اسلام چنان سيلي از غرب و شرق و وابستگان به آنان مي خورد كه قرنها فسادي بالاتر از عصر ستمشاهي را شاهد خواهيم بود.
و اكنون وقت آن است كه وصيت و نصيحت پدرانه به احمد فرزند خود بكنم . پسرم !تو با آنكه در هيچ شغلي از شغلهاي سران اسلامي - ايدهم الله تعالي - وارد نيستي ، اين سيلي هاي طاقت فرسا را كه مي خوري براي آن است كه فرزند مني و به حسب فرهنگ غرب و شرق بايد من و هر كس به من نزديك و به ويژه تو كه از هر كس نزديكتري موردتهمت و آزار و افترا واقع شود. در حقيقت جرم تو اين است كه فرزند مني و اين در نظر
آنان كم جرمي نيست ؛ البته بالاتر از اينها هم بايد بگويند و خواهند گفت و بايد منتظر ومهيا باشي ؛ اما اگر ايمان و اعتقاد به حق تعالي داشته باشي و اعتماد به حكمت و رحمت بي پايان او بكني ، خواهي اين تهمتها و افتراها و آزارهاي بي پايان را تحفه اي از دوست براي سركوب نفسانيت خود بداني و ابتلايي و امتحاني است الهي براي خالص كردن بندگان خود. پس سيلي ها را بخور و شكر خداوند را به جا آور كه چنين عنايتي فرموده وآرزوي بيشتر بكن .
پسر عزيزم ! بارها به من گفتي كه درباره تو صحبتي كه دال بر تبرئه تو از اين تهمتهااست نكنم و اين را براي اسلام و مصلحت جمهوري اسلامي گفتي ؛ لكن من اگر در اين ورقه بر خلاف آنچه گفتي درباره تو چيزي بگويم براي اداي تكليف الهي است كه يك نفر مسلمان يا بنده خدا براي من ، مورد اين همه تهمت و آزار باشد و من آنچه مي دانم درباره او نگويم .
من خداي قاهر حاضر منتقم را شاهد مي گيرم كه احمد از آن روزي كه در كمك اينجانب در بيروني مشغول اداره امور من بوده تا الان كه اين ورقه را مي نويسم قدمي ياقلمي بر خلاف گفتار و نوشتار من بر نداشته و با وسواس عجيب در كليه گفتارهاي من يانوشته هاي من سعي نموده كه حتي يك كلمه بلكه گاهي يك حرف را كه به نظر اومحتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نكند. من در نوشته و گفتارهايي كه دارم به او و بعض اعضاي دفتر - حفظهم الله - و به اشخاصي كه متكفل رسانه ها بوده اند و هستنداجازه دادم كه هر چه بر خلاف صلاح به نظر آنها است به من تذكر دهند و احمد فرزندمن در جريان اين امور بوده و هست و تاكنون اتفاق نيفتاده كه كلمه [اي ] را بدون رجوع به من اضافه يا كم كند "والله علي كل ذلك شهيد". (15)
خداوندا! من با آنكه نمي خواهم از بستگانم چيزي كه بوي مدح و ثنا مي آيد بگويم يا بنويسم ، لكن تو مي داني كه ساكت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است ؛ اينجانب ازدوستاني كه در دفتر هستند خلافي كه موجب نارضايتي من باشد سراغ ندارم ؛ اينان سابقه ممتد با من دارند و در بين آنها به آقاي صانعي (16) براي بستگي به من در طول زندگي من صدمات بسيار وارد شده است كه از خداي متعال براي همه اجر جزيل و صبر جميل خواهانم . و در آخر اين را هم بگويم كه احمد تاكنون براي مصارف خود ديناري ازبيت المال صرف نكرده و من از مال شخصي خودم زندگي او را اداره مي كنم .
خداوندا! بر ما بندگان ناچيز سر تا پا گناه ببخشا و رحمت واسعه خود را از ما دريغ نفرما هر چند نالايق هستيم لكن مخلوق تو هستيم . خداوندا! اين جمهوري اسلامي ودست اندركاران آن را و رزمندگان عزيز ما را در پناه عنايت خود حفظ، و شهدا ومفقودين و شهداي عزيز را با خانواده آنها در رحمت خود غريق بفرما، و محبوسين ومفقودين ما را كه به وطن خود بازگردان ، به حق محمد و آله الاطهار عليهم صلوات وسلام .
تاريخ 27 ربيع الثاني 1408
روح الله الموسوي الخميني
پانویس :
1- ستايش ، ويژه خدايي است كه پروردگار جهانيان است ، آنكه غير از او نه بخشاينده است و نه مهربان ، و پرستيده نشده و ياري خواسته نمي شود مگر از وي ، و ستايش نمي شود آنچه جز اوست ، و نه پروردگار و نه مربي است مگر او، واوست راهنماي به راه راست و راهنما و ارشادگري نيست جز او، و شناخته نمي شود مگر به خودش ، اوست اول و پايان وآشكار و پنهان .و درود و سلام بر آقاي پيامبران و ارشادگر همگان كه از غيب هستي و وجود به جهان آشكار و شهود، ظاهر شده است و دايره هستي را تمام نموده و آن را به ابتدا و شروع آن بازگردانيده است ، و "درود و سلام " بر خاندان پاك وي باد، كساني كه ايشان مخزنهاي سر خدايي هستند و معادن حكمت الهي و راهنمايان آنچه كه جز خداوند است .
2- دوران پيري و كهولت .
3- مصرعي است از اين بيت مشهور شيخ بهايي :علم رسمي ، سر به سر قيل است و قال نه از او كيفيتي حاصل ، نه حال 4- سبل جمع سبيل : راه ، طريق .
5- تصنيف غررالحكم ، ص 58.
6- دامها.
7- كسي را به نعمت هاي داده شده به او مغرور ساختن و بدان واسطه از حق غافل نمودن . 8- اشاره است به مقام هوشياري عبد به منزلت عبوديت پيش از آنكه فاني در حق تعالي شود.
9- اشاره است به مقام هوشياري حاصل از بقاي به حق ، بعد از فاني شدن در او.
10- سوره روم ، آيه 30: فطرت الهي كه مردم را بر آن آفريد. 11- بعضي از اين ظلمتها، بالاي بعضي ديگر است .
12- پرده ، حجاب .
13- شرح منازل السائرين ، عبدالرزاق كاشاني : 34. و منظور از بعض اهل سلوك ، خواجه عبدالله انصاري است .
14- آنچه كه با آن شتر يا اسب را به جايي مي بندند. 15- و خدا بر همه آن شاهد و گواه است .
16- آقاي حسن صانعي .
بزرگتر کوچکتر