عنوان : جامعيت مكتب اسلام - بازگشت به خويشتن و تلاش براي خودكفائي و استقلال
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 21 آذر 1358
تاریخ قمری : 22 محرم 1400
جلد : 11
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
نقش زورمداران در يك بعدي شدن اسلام
از آقاياني كه تشريف آورديد متشكرم . و آنطور كه ايشان تذكر دادند شما به رايگان در خدمت مردم بوديد كه في الحقيقه خدمت به اسلام است . شما مي دانيد كه امروزكشور ما مبتلاي به چه اموري هست . در حالي كه با يك قدرت بزرگي مثل امريكا مواجه هست و آنها هم همه طور دارند تبليغات مي كنند در خارج . تبليغات دامنه دار درمطبوعات خارجي . در مجالسي كه در خارج دارند. در اجتماعاتي كه دارند تبليغات به ضد كشور ما مي كنند. به ضد نهضت ما مي كنند. و در داخل هم كه مطلع هستيد كه بازعمال آنها مشغول اند. و اينها از اسلام مي ترسند اينها. تا حالا اسلام را اصلا نمي دانستندچه هست . بعضي كه آمده بودند؛ از خارج آمده بودند، گفتند در فلان جا اصلا اسلام رانشنيده بودند. اصلا اسم اسلام را نشنيده بودند. آنجايي هم كه اسم اسلام را شنيدند،معناي اسلام را نمي دانند. در ممالك خودمان هم كه اسلامي هستند، اسلام را يك نيمه اي از آن ، يك جزئي از آن را اطلاع دارند. اسلام را اطلاع ندارند. اسلام شناسهاي ما هم يك ورقي از اسلام را اطلاع دارند. اسلام به آنطوري كه هست نگذاشتند تا حالاظهور پيدا بكند. كوششهاي دائمي خلفاي بني اميه ، خلفاي بني عباس ، بعد هم خلفاي ديگر و سلاطين و سلاطين ايران بالخصوص و بعد هم در عصرهاي ما كه مطلع هستيد،اين دودمان فاسد؛ اين پدر و پسر فاسد كوشش كردند به اينكه اسلام را نگذارند اصلاظهور پيدا بكند. و اين عمده تبليغات خارجي بوده است . دستهاي خارجي كه با مطالعاتفهميده بودند كه اگر اسلام تحقق پيدا بكند دست آنها كوتاه مي شود، نگذاشتند كه اسلام به آنطوري كه هست تحقق پيدا بكند. اسلام را محصورش كردند در مدرسه ها و درمساجد. آن هم ، همان جهات عبادي اش را، كه اگر فرض كنيد از يك ملايي هم پرسيده مي شد، همان جهات عبادي را توجه به آن داشت . آن جهات ديگر توجه به آن نشده بود. در كتابها هست ، اما در كتابها مدفون شده بود اسلام . كتابهاي علمي ما همه ابواب اسلام در آن هست . همانطوري كه ابواب عبادات و وظايف عبادي هست ، ابواب حكومت و وظايف حكومت و جزائيات و قضا و همه اينها، چيزهايي كه مربوط به حكومت است در كتابهاي ما هست . لكن همانجا مدفون شده است . فقط توي كتاب است .
برداشتهاي انحرافي از اسلام
اسلامي كه آمده است براي اينكه در خارج يك وجود عيني پيدا بكند و مردم را درخارج تربيت بكند. تربيت همه جانبه در قطبهاي مختلف ، در بعدهاي مختلف ، يعني آنطوري كه انسان هست . انسان ؛ اين هيكل موجود، اين جثه موجود، و اين حواس موجودي كه ما احساسش مي كنيم . اين انسان نيست . به اين معنا حيوانات و انسان مثل هم هستند. همه مادي هستند. همه اين نحو ادراكاتي [دارند] منتها يك قدري كم و زياد.يك بعد انسان عبارت از اين موجود فعلي كه داراي اين حواس و داراي خواص هست ،بعدهاي ديگرش اصلا به آن توجه نشده است و يا كم شده است . مع الاسف ما در دوزمان مبتلاي به دو طايفه بوديم . در يك زمان ما مبتلا بوديم به يك جمعيتي كه قرآن راوقتي كه نگاه مي كردند و تفسير مي كردند و تاويل مي كردند، اصلا راجع به آن جهت بعدماديش ، بعد دنياييش توجه نداشتند. تمام را بر مي گرداندند به يك معنوياتي . حتي قتال وقتي كه در قرآن واقع شده بود اينها قتال با مشركين را تاويل به "قتال با نفس " مي كردند.چيزهايي كه مربوط به زندگي دنيايي بود تاويل مي كردند به يك "معنويات ". اينها يك بعد از قرآن را ادراك كرده بودند و آن بعد معنويش البته به طريق ناقص . آن بعد معنويشبود و همه جهات را به همان بعد برمي گرداندند. و ما بعدها مبتلا شديم يك عكس العملي در مقابل آن كه فعلا الان هست . و از مدتي پيش اين معنا تحقق پيدا كرده كه در مقابل آن طايفه اي كه قرآن را و احاديث را تاويل مي كردند به "ماوراي طبيعت " و به اين زندگي دنيا اصلا توجه نداشتند. به حكومت اسلامي توجه نداشتند. و به جهاتي كه مربوط به زندگي است توجه نداشتند. اين طايفه دوم عكس كردند. معنويات را فداي ماديات كردند. آنها ماديات را فداي معنويات كرده بودند و اينها معنويات را فداي ماديات كردند. هر آيه اي كه دستشان مي رسد و بتوانند، تاويل مي كنند به يك امر دنيايي .كانه ماوراي دنيا چيزي نيست . آنها كانه در نظرشان ماوراي عالم غيب چيزي نبود. آنهادر يك حدودي كه خودشان داشتند درست بود حرفشان . اينها اعتقادشان اين است . يامسائلي كه طرح مي كنند اين است كه ماوراي اين عالم خبري نيست . همه مسائل را فداي همين عالم مي كنند.
تحليلهاي انحرافي در انقلاب اسلامي
شما مي بينيد حتي در اعمالي كه از مردم صادر مي شود. در اين نهضتي كه همه قشرهاشريك بودند. شما از مركز كه تهران است بگيريد برويد از آن طرف تا آخر. از آن طرف هم تا آخر. از آن طرف هم تا آخر. از آن طرف هم تا آخر. يك وقت تمام مردم راجع به يك مطلب قيام كردند. همه با هم همصدا شدند. صدا چه بود؟ صدا اين بود كه ما"جمهوري اسلامي " مي خواهيم . ما اين رژيم را نمي خواهيم و ما اسلام را مي خواهيم .همه همصدا يك مطلب مي گفتند. بچه كوچولويي كه تازه رفته بود در دبستان يا قبل ازآن هم بود همين مطلب را مي گفت . آن مريض پيرمردي هم كه در بيمارستان خوابيده بود، او هم همين را مي گفت . پشت بامها هم وقتي كه مي رفتيد همه اش "الله اكبر" بود، و ازاسلام بود. لكن اينها همين معنايي كه همه دارند مي گويند اسلام ، مي گويند كه همه اينهابراي دمكراسي فرياد مي كردند! در صورتي كه اكثر اينها اصلا "دمكراسي " به گوششان نخورده بود و معناي دمكراسي فاسدي كه اينها مي گويند، اگر به ايشان مي گفتند اصلاقبول نداشتند. اينها مي گفتند اسلام . اينهايي كه مي خواهند همه چيز را تاويل بكنند حتي اقوال مردم كوچه و بازار را هم تاويل مي كنند به اينكه نه اينها كه فرياد مي كردند و "خدا"مي گفتند و "پيغمبر" مي گفتند - و عرض مي كنم كه - "جمهوري اسلامي " مي گفتند، نه اينهااو را نمي خواستند. آنها مي خواستند همين زندگي ماديشان درست بشود. از اين تنگ آمده بودند كه معاششان درست نيست .
انگيزه هاي ملت ايران در انقلاب ايران
آيا اين معقول براي كسي هست كه فرياد بزند براي شكمش و خودش را به كشتن بدهد؟! فرياد بزند براي شكمش و جوانش را به كشتن بدهد؟! اين اصلا معقول است ؟اينهايي كه داوطلبانه در ميدان مي رفتند و مقابل توپ و تانك و مسلسل مي ايستادند و آن شياطين به آنها حمله مي كردند و اينها با مشت گره كرده به آنها حمله مي كردند و غلبه هم كردند، اينها براي اين بود كه يك خانه خوبي داشته باشند؟! براي اين بود كه يك مبل وميزي داشته باشند؟! اصلا تو ذهنشان آن وقت يك همچو چيزي بود يا خير. همه مي ديدند كه بايد ما برويم و اسلام را زنده كنيم . از حرفهاشان همين معنا بود. اعمالشان اين معنا بود. از ما دائما اين مطلب را حتي حالا مي خواهند كه شما دعا كنيد ما شهيدبشويم . آخر كسي دلش مي خواست شهيد بشود براي شكم ؟! كسي جوانش شهيد بشودبراي اينكه يك خانه خوبي داشته باشد؟! يا مسئله اين نيست . مسئله يك عالم ديگري است . شهادت براي يك عالم ديگري . آن شهادتي كه همه اولياي خدا، همه انبيا دنبالش بودند و بسياري از اولياي ما به شهادت رسيدند، آن معنا را مي خواستند. مردم دنبال آن معنا هستند، لكن حالا آنهايي كه هم قرآن را، همه چيز آن را به دنيا برمي گردانند، هم احاديث را، همه چيز آن را به دنيا برمي گردانند، اينها حتي همين فريادهاي مردم راعوضي تاويل مي كنند.
آزاديخواهي مكاتب توحيدي
قرآن راجع به معارف دارد. راجع به توحيد دارد. راجع به نبوت دارد. راجع به عالمآخرت دارد. عوالمي كه هيچ كس نمي تواند اطلاع پيدا كند الا به وحي . همه چيز است قرآن . اسلام همه چيز است . اين مثل رژيمهاي حكومتي نيست . حكومت دارد. لكن رژيم ، يك رژيم حكومتي نيست مثل حكومت مثلا كارتري يا محمدرضايي . اسلام وقتي هم كه جنگ مي كرده ، جنگ كردنش مثل جنگ كردنهاي كشورگشاها نبوده است كه بخواهد يك كشوري را بگيرد. اسلام مي خواسته آدم درست كند. آدمهايي كه گرفتاربودند زير چنگال مشركين . زير چنگال ابرقدرتها. اسلام و همه مكتبهاي توحيدي آمدندكه اين مردم را از اين قيد رها كنند آزاد كنند از اين قيدهايي كه به قلوب اينها آنهاانداختند و همه چيز آنها را تحت قيد و اسارت قرار دادند. اسلام براي آزادي از اسارت آمده . نه فقط اسارت مادي كه نفت ما را ببرند. پيش اسلام ، نفت مطرح نيست . بايد حفظبشود، اما مقصد اسلام نفت نيست . مقصد اسلام خانه نيست . مقصد بالاتر دارد و همه چيز در آن هست . يعني اسلام همانطوري كه به جهات مادي اين عالم و جهات حكومتي اين عالم ، قضاي اين عالم توجه دارد، به جهات معنوي هم توجه دارد. و توجه به جهات معنوي بالاتر از توجه به جهات مادي است . اسلام همه چيز است . يعني آمده است اسلام و همه مكتبهاي توحيدي آمده اند كه اين انساني كه يك موجود مادي است ، ابتدائا مثل ساير موجودات مادي ، يعني بعد از اينكه يك مراحلي سير كرده حالا شده است يك موجود مادي داراي چشم و گوش و حواس و خواص ، ساير حيوانات هم همين را دارند.مكتبهاي الهي آمدند كه اين موجودي كه قابل اين است كه همه چيز بشود، انسان يك نسخه كوچكي هست از همه عالم . يعني جثه كوچك ، يك نسخه اي از همه عالم هست .يعني انسان در آن همه چيزهايي كه در همه چيز هست ، هست . تمام عوالم غيب و شهوددر انسان هست . منتها يك مقداريش بالفعل است . يك مقداريش بالقوه است . انبياآمدند كه دست اين انسان را بگيرند از اين چاه بيرون ببرندش . دست انسان را بگيرند ازاين ظلمتها بيرون ببرند و به نور برسانند. الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور(1)خدا اخراج مي كند به وسيله انبيا. به وسيله تعليمات . تعليمات انبيا براي اين است كه اين ظلمتهايي كه در اطراف يك موجودي هجوم به آن آوردند از همه اطراف دست اينها رابگيرد از اين ظلمتها بيرون بياورد. ما وقتي در همين وضع فعلي كه ملاحظه مي كنيم گرفتاريك ظلمتهايي هستيم غير از اين ظلمتهايي كه براي ما هست راجع به ماوراي طبيعت . درهمين جا ما يك گرفتاريهايي داريم كه اينها ظلمات اند، و انبيا آمدند كه ما را از اين نجات بدهند.
شستشوي مغزي براي اسارت
در مقابل انبيا اين ابرقدرتهايي كه مي خواستند همه چيز ما را ببرند و ما صدامان درنيايد و نفهميم كه دارند مي برند. ندانيم كه دارند ما را لخت مي كنند. اينها آمدند نقشه هاكشيدند. يكي از نقشه هاي بزرگ اينها اين است كه مغزهاي ما را ازمان بدزدند و به جاي او يك مغز فرنگي بگذارند. كه ما را همچو فرنگي درست بكنند كه افكار ما افكاري بشود كه هر چه ما داريم از آنجاست . استقلال فكري را از ما بدزدند. دزديدند استقلال مغزي را. از ما دزديدند. ما الان يك جمعيت سي و پنج ميليوني و شرق يك جمعيت چند صد ميليوني همچو تعلق به غرب و به اين قدرتهاي بزرگ پيدا كرديم ، و همچومغزهاي ما متوجه به غرب است كه وقتي در كارخانه هاي خودمان يك فاستوني رادرست مي كنند به اسم انگليسي مي خواهند آبش كنند به طور لاتين آنجا مي نويسند، وبعد هم مي گويند فاستوني انگليسي . با اينكه فاستوني مال خودمان ؛ مال اصفهان است .لكن به اسم انگليسي است ، چرا؟ مغز همه اينجور شده . مغز بازار و مغز خريدار اينجورشده كه ما خودمان بلد نيستيم چيزي درست كنيم . اين را بايد آن درست كند. آني كه ماخودمان داريم از خودمان سلب مي كنيم . ما خيلي چيزها داريم كه آنجا ندارند.
هنر و صنعت انحصاري ايران
اين كاشيهايي كه مي ساختند سابق ، در اين مدرسه فيضيه اگر يك وقت رفتيد ملاحظه كنيد آن دري كه از مدرسه فيضيه مي خواهد وارد بشود به صحن مطهر حضرت معصومهيك كتيبه داشت . من حالا سي سال است نديدم آن را. يك كتيبه آنجا دارد. آن كتيبه راآن وقت كه ما در مدرسه بوديم گفتند كه يك عده اي از كارشناسهاي خارج آمدند واينها را بررسي كردند و گفتند اين در هيچ جاي ديگر نمي توانند درست كنند. براي اينكه اين مركب از چند جور چيزهايي هست . رنگهايي هست كه هر كدامشان يك پخت خاص دارد كه اگر كم و زياد بشود فرق مي كند. يكيش چند درجه حرارت مي خواهد،يكيش چند درجه حرارت . و اين را جوري اينها درست كردند آنوقت كارشناسهاي ما وصناع ما طوري درست كردند كه اين چند جور حرارت را طوري درست كردند كه روي اينجا خراب نشده . آنها نقل كردند كه اين اصلا قابل قيمت كردن نيست . براي اينكه دنياديگر نمي تواند اين را درست كند.
ما همچو مغزمان تهي شد كه صنعتهاي خودمان را دست ازش برداشتيم . صنعتهاي كاشيكاري ، صنعتهاي منبت كاري ، صنعتهاي قاليبافي ، صنعتهاي زري بافي ، مخمل بافي .اينها همه كم كم با تبليغات متفرقه كه اين دولتهاي فاسد هم به آن دامن زدند و اين پدر وپسر هم به آن زيادتر دامن زدند يكي بعد از ديگري فراموش شد، صنعتهاي ما هم فراموش شد. براي اينكه ما را عاشق غرب كردند. و تا يك فاستوني را به اسم فاستوني انگليسي ما نامگذاري نكنيم مشتريها هم نمي خرند. ما طبيب داريم در ايران ، لكن اگربعضي از آقايان يادشان باشد، يكي از بستگان محمدرضا پهلوي مبتلا شده ، آنطور نقل مي كردند، مبتلا شده بود به لوزتين ، از خارج براي او طبيب آوردند عمل كند. شما ببينيدكه اين عمل چه عملي است . چه خيانتي است به اين ملت . اعلام به اينكه ما براي لوزتين هم طبيب نداريم . و همچو توسري زدند به اطبا، جراحهاي ما، همچو تو دهاني زدند به اينها كه اينها را عقب رانده است . خودشان را هم گم كردند.
مغز استعماري و مغز استقلالي
من يك وقت كه بعضي اطبا آمده بودند اينجا مي گفتم كه خوب شماها معلوم مي شوددر اين مدتها درس نخوانديد كه هر كه مريض مي شود مي خواهد اروپا برود. گفتند ماداريم . طبيب داريم . لكن وضع جوري شده است كه هر كس هر مرضي پيدا مي كند راه مي افتد براي خارج . اين براي چيست ؟ براي اينكه مغز ما دزديده شده است و يك مغزديگري جاي آن گذاشته شده ؛ مغز استعماري ! يك مغز استعماري ما الان داريم . و تا اين مغز استعماري را ما عوض نكنيم يك مغز استقلالي جايش نگذاريم نمي توانيم اين مملكت را اداره كنيم . هر چه بخواهيد هم درست كنيد نمي شود. كوشش كنيد كه اين مغزعوض بشود. اساتيد دانشگاه ما كوشش كنند كه اين جوانهاي ما مغزهاشان عوض بشود.يك مغز استقلالي باشد، نه استعماري . آن مغزي نباشد كه درست كردند براي ما و مغزخودمان را از ما گرفتند. مستقل باشند اينها. فرهنگ هم بايد اينطور باشد. اقتصاد هم بايداينطور باشد.
ما تا بناي بر اين نگذاريم كه خودمان هم يك آدمي هستيم براي خودمان مي توانيم كار كنيم ، ما به آن نان جوي كه خودمان درست كنيم تا بناي بر اين نگذاريم كه همان نان جو را مي خوريم و از خارج نمي خواهيم ، نمي توانيم درست كنيم كار خودمان را. تا بناي بر اين نگذاريم كه همان منسوجاتي كه خودمان درست مي كنيم كافي مان هست منسوجات ما ترقي نمي كند. و ما باز تابع غير بايد بشويم ، و دستمان پيش غير دراز بشود.
بازگشت به خويشتن ، نخستين گام استقلال
چقدر براي يك مملكتي عيب است و سرشكستگي كه دستش را دراز كند طرف امريكا كه گندم بده . كشكول گداييش را باز كند پيش دشمنش و از او بخواهد كه رزقش را بدهد. چقدر براي ما سرشكستگي دارد. تا اين ملت بناي بر اين نگذارد كه كشاورزيش را تقويت كند و بسازد به آنكه خودش به دست مي آورد، ما نمي توانيم استقلال پيداكنيم . تا اين ملت بناي بر اين نگذارد كه ما بايد همه چيزمان از خودمان باشد، ما بايد قطع رابطه اقتصادي ، رابطه فرهنگي از خارج بكنيم ، فرهنگ از خود ما بايد باشد، اقتصاد هم از خود ما بايد باشد، تا اين بنا در توده ها نباشد و تا اين مغزي كه انگلي است و استعماري است عوض نشود و باورمان نيايد كه ما هم آدم هستيم ، نمي توانيم استقلال پيدا كنيم . مابايد كاري بكنيم كه خودمان و همه قشرهاي ملت و همه جوانان ما باورشان بيايد كه ماهم آدميم . تبليغات همچو كرده است كه ما را از آدم بودن بيرون كرده است . باورمان آمده است كه آنها هر چه هست ، هستند. اگر بخواهيم اين مملكت ما يك مملكت مستقلي باشد، محتاج به غير نباشد، بايد آن كشاورزش و آن كارگرش و آن كارمندش و همه قشرها بناي بر اين بگذارند كه ما خودمان يك موجودي هستيم . يك آدمي هستيم .مملكتمان هم يك مملكتي است . همه چيز هم دارد. يك مملكت غني اي است . وهمچو كردند كه ما بايد در آنجايي كه چاههاي نفتمان هست گرسنگي بخوريم ! آنجايي كه آبها دارد هرز مي رود، و زمينهاي سرشار هست كه همه چيز از آن مي شود ايجادبشود، زمينها افتاده باشد، آبها هم هرز برود. اين يك كارهاي استعماري بوده . يعني مي خواستند در محيط نفت مردم گدا باشند تا كارگر ارزان باشد. تا بتوانند استعمارش كنند همه جا را. هر جا را با يك نقشه اي عقب نگه داشتند تا استفاده كنند.
ما تا نفهميم اين مسائل را، توجه نكنيم به اين مسائل و خودمان را نيابيم ، اين گمشده راپيدا نكنيم ، اين مغزي كه گم شده است و به جاي او يك مغز ديگري نشسته عوضش نكنيم نمي توانيم مستقل بشويم . استقلال مغزي شرط اول استقلال است . استقلال فكري شرط اول استقلال است كه ما فكرهامان را عوض كنيم . از اين انگل بودن خودمان رادرآوريم . بايد ما اگر بخواهيم ، اگر همه ملت ما ادراك اين معنا را كرده باشند كه همه چيزما را اينها برده اند و ما اينها را بيرون كرده ايم ، بايد خودمان خودمان را نگه داريم . اگر اين نشود، بعدها باز همان مسائل كم كم با تدريج - حوصله آنها زياد است - همين مسائل سابق تحميل ما مي شود. اگر ما بيدار نشويم ، و با دو چشم ، يك - دو چشم ديگر هم قرض نكنيم و نگاه نكنيم به اطراف خودمان و به مملكت و احتياجات خودمان ، كم كم بتدريج آنها باز به ما تحميل مي كنند. همه چيز را به ما تحميل مي كنند. با دست خودمان به ماتحميل مي كنند.
وحشت جهانخواران از اسلام
الان كه مي بينيد اين آشوبها را در اطراف مملكت راه انداخته اند همه اش براي ايناست كه نگذارند شما به حال خودتان باشيد و آرامش در اين مملكت باشد و يك مملكت اسلامي درست بشود. اينها از اسلام مي ترسند. ضربه ديدند اينها از اسلام . اينهاچند دفعه از اسلام ضربه ديده اند. از يك فتواي فقيه ضربه ديده اند. از يك پيرمردي كه در كربلا بود و اسمش مرحوم آميرزا محمدتقي (2) بود ضربه ديد انگلستان . بيرون كردانگلستان را از آنجا، از عراق . اينها از اسلام و از ملاي اسلام و از كاسب اسلام و ازدانشمند اسلام ضربه ديدند. چون ضربه ديدند الان آنها توجه به اين دارند كه نگذارنداين كار انجام بگيرد. هر جا يك غائله درست مي كنند. هر جا با يك اسمي ، با يك چيزي يك غائله اي درست مي كنند. يك وقت مي روند كردستان يك غائله درست مي كنند.يك وقت مي آيند به آذربايجان كه الان بالفعل مبتلا به آن هستيم درست مي كنند. بعدهم جاي ديگر درست مي كنند. همچو نيست كه دست بردارند. اينها يك منفعت بزرگي از دست داده اند، و يك شكست سياسي خورده اند.
شكست سياسي و اخلاقي كارتر
كارتر در دنيا الان شكست خورده ، شكست سياسي كارتر در اين قضيه اي كه طرح مي كند، و اينها خوب لابد شنيديد، در روزنامه ها بود كه وزير خارجه اش را فرستاددوره گردي ، اين آقاي انساندوست ! اين آقايي كه براي انساندوستي ، محمدرضاي جاني را برده آنجا نگه داشته ، يا توطئه گري را مي خواهد از آنجا شروع بكند. اين آدم انساندوست ! وزير خارجه اش را دوره گردي فرستاد براي اينكه ما را در اقتصاد در انزوابنشاند و محاصره اقتصادي بكند. اين آقاي انساندوست همه دنيا را مي خواهد بسيج كندكه ما از گرسنگي بميريم ! خيال هم مي كند مي تواند. مع الاسف يا آقاي كارتر كه اين وزيرخارجه اش كه گرديد دور، كسي به او اعتنا نكرد. دست رد به سينه اش زدند. گفت نمي شود اين . و همان مملكت خودش هم - آن كه مي گفت كه بايد ما حصر اقتصاديبكنيم ، در مملكت خودش هم مواجه شد با مخالفت . بعضي وزراي مملكتش هم مخالفت كردند. اين آقاي انساندوست كه براي خاطر انساندوستي اين آدم را برده و نگه داشته و ادعا مي كند كه ما انساندوستيم كه اين را نگه داشتيم ، پنجاه هزار جوان ما را درامريكا و در آنجاها مي خواهد كه به يك بهانه اي بيرون كند. حتي كشتار هم داشتيم ما.سگها هم به جان جوانهاي ما انداختند. و اخيرا باز اين بود كه قاضي كذا گفته است كه اين خلاف قانون است ، نبايد بشود. اينجا هم شكست خورد. شكست اخلاقي ، كه اخلاقي دركار نبود كه شكست بخورد. فاش شدن اينكه خلق اينها اين است . جازده اند خودشان رابه اينكه ما يك انساندوست هستيم ! و هياهو در اطراف اينكه انساندوستي ما وادار شده است ، كه يك آدم مفلوكي (3)را بياوريم اينجا معالجه كنيم !
خودباختگي برخي از "روشنفكرها"
اين مشت باز شد كه مسئله اين نيست كه اين پنجاه نفر جاسوس را بخواهد نجات بدهد. اصلا مطرح نيست پيش اينها آدم . آني كه مطرح است پيش امثال آقاي كارتر،همان است كه اين دوره هم رئيس جمهور بشود. همه دست و پا كردنش براي اين است كه اين دوره هم باز رئيس جمهور بشود. بيش از اين اصلا ادراكي نمي كند. انسان را اصلااينها چيزي نمي دانند. اين آقايان انساندوستها دواهايي كه مي خواهند بفهمند كه آيا مفيداست يا مضر است مي فرستند پيش ماها. صادر مي كنند به شرق . همانطوري كه اطبا يك موش را، يك خرگوش را براي بعضي دواها تجربه مي كنند و [آزمايش ] مي كنند كه بفهمند كه اين دواها چه جوري است ، اينها ماها را تجربه مي كنند. مع الاسف در بين اين روشنفكرهاي ما، كه بعضيشان مطلبشان معلوم شد، بين همينها جز شاخصها همين آدمي بود كه معلوم شد چكاره است . مع الاسف همينها باز از اينها تعريف مي كنند. براي اينكه آن مغز عوض شده است . يك كسي كه پنجاه سال مغزش را آنها تربيت كرده اند و از مغزانساني بيرونش كردند، يك مغز غربي روي آن گذاشتند، اين هر چه هم كه ضربه ازغرب به اين مملكتش مي خورد، به اين كشور مي خورد، باز هم از آنها تعريف مي كند.باز هم دنبال اين است كه برگرداند. الان بعضي از اين مفسدها كه از ايران بيرونشان كردندرفتند در آنجا در پناه انگلستان ، آنجا رفتند توطئه گري . براي اينكه باز برگردانند وضع را.باز همان مسائل را برگردانند مشغول توطئه هستند. اينجا هم روابط با آنها هست . از اينجاهم باز روابط هست . از اينجا روابط با امريكا هست . روابط اشخاص براي توطئه گري باامريكا هست . با انگلستان هم هست .
مراقبت و هوشياري در برابر توطئه ها
مي خواهند كه - نقشه اين است كه - بعد از چند وقت ديگر همان مسائل را برگردانند.اينها هم خودشان را ملي مي دانند. و خودشان را روشنفكر مي دانند. و خودشان را نسبت به اين مملكت دلسوز مي دانند.
ما بايد بيدار باشيم . ملت ما بايد چشمهايش را باز كند. دو تا چشم هم قرض كند، باچهار تا چشم نظر كند كه اين اشخاصي كه مشغول اين كارها هستند، اينها چكاره اند.اينهايي كه مشغول اين توطئه ها هستند، اينها رفقاشان معاشرت مي كند. بايد درست توجه بكنند. و اگر درست توجه نكنند بتدريج ممكن است ما تحميلمان بشود همان مسائل . البته نمي شود به اين زودي . اما ما اگر خودمان شعور سياسي نداشته باشيم ، اسلام در اينجا اگرتحقق پيدا نكند، اگر مملكت ما يك مملكت اسلامي نشود كه براي استقلال ، براي آزادي ، آنطور طرحها دارد و جايز نمي داند، حرام مي داند كه يك مسلماني پيوند ببنددبا يك غيرمسلماني كه مي خواهد بر او سلطه پيدا كند، اگر اسلام را ما در اينجا توانستيم بادست همه شما آقايان ، با دست همه ملت در اين مملكت پياده كنيم ، اسلام همه چيز ما رابيمه مي كند. دنبال اين معنا باشيد.
فقط به "ان شاءالله " و "بسم الله " و دعا اكتفا نكنيد. عمل كنيد. بايد عمل بكنيد. يعني بايددر دانشگاه عمل بشود. در ادارات عمل بشود. فرم را از آن فرم فرنگي بيرون بكنيد. يك فرم شرقي روي آن بگذاريد. يك فرم انساني روي آن بگذاريد. اسلامي روي آنبگذاريد. نترسند.
لزوم پالايش فرهنگ و زبان فارسي از واژگان فرنگي
يكي از مسائلي كه ما مبتلا هستيم اين است كه مي ترسند اينها كه اگر يك وقت بگويندكه ما خودمان هم يك چيزي هستيم ، خوف دارند بگويند ما آدميم .
از مسائلي كه مبتلا ما به آن هستيم آدم عبارت از آن است كه چهار تا كلمه مثلا فرنگي ياد بگيرد، و دو سه دفعه هم كه تو صحبتهايش مي شود، در هر چند كلمه اي يك كلمه فرنگي جايش بگذارد. شما نطقها را ببينيد. هر كس بيشتر الفاظ فرنگي در كلماتش باشداين بسيار دانشمند است ! دانشمندي را به اين مي دانند كه چند تا كلمه فرنگي در كلماتش باشد. اين براي اين است كه نطقها هم استعماري است . خودش آدم استعماري شده است .
شما برويد در امريكا. اينهايي كه صحبت مي كنند ببينيد. يك كلمه فارسي در تمام صحبتهايشان ، در تمام كتابهايشان اگر پيدا كرديد؟ لكن ما كتاب وقتي مي نويسيم ، اسم هم كه مي گذارند اسمي باشد بايد فرنگي بگذارند. در بينش هم تا چند تا اسم فرنگي ، باحروف لاتين هم جايش نگذارند فايده ندارد. براي اينكه هم مشتري بيشتر پيدا مي شود،هم اين آقا بيشتر معروف مي شود به اينكه خيلي دانشمند است . يك چند تا ايسم بگذارد، ديگر تمام است مطلب . و هر چه هم مطلبش ، تهي باشد از مغز با همينها جبران مي شود.
ما تا خودمان را پيدا نكنيم ، لغت خودمان را استعمال نكنيم - نگوييد كه لغت عربي هم از ما نيست ؛ لغت عربي از ماست ؛ لغت عربي لغت اسلام است ؛ اسلام از همه است ؛ آن كه از ما نيست اين ايسمهايي است كه ما را به گرفتاري انداخته - تا نويسندگان ما از اين دام بيرون نروند، گويندگان ما از اين دام بيرون نروند، كتابهاي ما تطهير نشود، خيابانهاي مااسمائش تغيير نكند، اجناس ما را اسم كذايي روي آن نگذارند، - دواها را خودشان درست مي كنند، و اسم فرنگي روي آن مي گذارند - تا ما خودمان را پيدا نكنيم ، ومغزهايمان عوض نشود، نمي توانيم مستقل بشويم . در هيچ چيز نمي توانيم مستقل بشويم . تلاش در راه خودكفايي و بي نيازي
بايد ما از حالا بنا بر اين بگذاريم كه خودمان آدم باشيم . با لغت خودمان حرف بزنيم ،و با علم خودمان . و من نمي گويم كه علم را از خارج نگيريم . خوب ، عقب نگه داشتند مارا. آنها الان خيلي از ما جلويند. ما را عقب نگه داشتند. لكن من مي گويم كه از آنهاخوبهايش را ياد بگيريد. بدهايش را الغا كنيد. آنها بدها را به ما تعليم مي دهند، خوبها رانمي دهند. آقا مصيبت ما داريم . جوانهاي ما كه در آنجا مي روند، درس استعماري مي دهند. طبشان هم استعماري است . نمي گذارند اينها ترقي بكنند. ما بايد از آنها چنانچه چيز خوبي دارند بگيريم . مخالف نيستيم با اين . لكن به فكر اين باشيم كه خودمان درست بكنيم . به فكر اين باشيم كه خودمان داشته باشيم . خوب بعض ممالك بودند كه اينها هم از غير مي گرفتند. لكن بعد از آن كم كم خودشان بهتر از ديگران شدند. ژاپن اينطور بود.هندوستان اينطور بود. خوب ، ما هم بايد درست كنيم . و اول قدم اين است كه ما بفهميم كه خودمان هم مي توانيم . هم هستيم يك چيزي . و من اميدوارم كه آنطوري كه خداي تبارك و تعالي مقرر فرموده است ، و آنطوري كه اسلام را به ما عرضه داشتند بتوانيم به اين ملت مستضعفي كه آنها را در طول دو هزار و پانصد سال و لااقل در اين پنجاه سالي كه ما شاهد آن بوديم ما را عقب نگه داشتند، ان شاءالله بتوانيم اسلام تحقق پيدا كند. و ماخودمان براي خودمان باشيم . و منافع مملكتمان براي خودمان باشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
1- سوره بقره ، آيه 257. 2- ميرزا محمدتقي حايري شيرازي "معروف به ميرزاي كوچك " يا "ميرزاي دوم " از شاگردان و تربيت يافتگان مكتب ميرزا حسن شيرازي "ميرزاي بزرگ " صاحب حكم تحريم تنباكو مي باشد. ميرزا محمدتقي شيرازي در جنگ استقلال طلبانه عراق در دهه 1300 شمسي با حكم جهاد عليه اشغالگران انگليس نقش رهبري را بر عهده داشت . 3- محمدرضا پهلوي .
بزرگتر کوچکتر